رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

تولد امام رضا(ع) مبارک

سلام گوگولی مامان عشقم، نازنینم، مهربونم، فدای اون قلب احساساتی ات بشم، امروز صبح چون دیشب خیلی زود خوابیده بودی بیدارت کردم که بریم با هم جیش کنیم بعد فهمیدی که مامان میخواد بره سرکار دیگه کلا خواب از سرت پرید و وقتی هم که خاله اومد دیگه اومده بودی بغل من و دستت رو انداخته بودی دور گردنم که "کار نه" هر چی میگم پسرم من زود میام گریه می کنی که کار نه خلاصه کلی باهات کلانجار رفتیم با خاله که بالاخره با گریه از من جدا شدی. بعد هم خاله گفت با مشکلات فراوان خوابوندتت. کلی هم با مامان تلفنی حرف می زنی. اینقدر خوشگل میگی "سلام" " خوبی؟" "چه خبر" تازه پریروز  به من میگی : سیب : اپل ، توپ : بال ای  فدای اون انگلیسی حرف زدنت، تازه آبی " بل...
29 مهر 1391

هفته آخر تابستون

سلام به نازدونه پسر گلم مامانی خیلی خیلی خوشحالم می دونی آخه دیگه لازم نیست که صبح زود بیدارت کنم و ببرمت مهد .آخه خاله جون دیگه میاد پیشت و البته شما طبق عادت صبح ساعت 6:30 بیداری ولی خوب اینقدر دیگه خسته نمی شی و کلی با خاله بازی می کنی. شعر میخونی و می رین تو پارکینگ دوچرخه سواری و ماشین سواری می کنین.  خوب حالا یک کم از این هفته اخر تابستون بگم که مامان چون خیلی کار داشت برات کم نوشت . شب جمعه اخر تابستون با دایی  حسین و زندایی محدثه که ماشینشون رو تازه گرفتن رفتیم آرامگاه سر مزار مادرجون و کلی هوای خوب  خوردیم و بعد با دایی و خاله رویا شام رفتیم اداره بابایی  و بعد تو توی پارکش کلی بازی کردی و طبق معمول با گریه ا...
3 مهر 1391
1